در آغوشم که میگریی
آنقدر آرام می شوم
که فراموش می کنم
باید نفس بکشم........
خیلی حــــــــرف هست...
که تــــــــو هرروز در گــــــــلویت...
بغــــــــض کشنده ای احســــــــاس کنی...
بــــــــرای کسی که...
بدانی...حتی یک بار در عمــــــــرش...
به خــــــــاطر تــــــــو...
بغض هــــــــم نکــــــــرده است...!!
خوبم:
چشمهایم را میبندم،
زمان را متوقف میکنم،
مسافت ها رو از بین میبرم،
و تو را تا ابد در آغوش میگیرم.
دلم برای آغوش گرمت تنگ است
افسانه را رها کن ، دوری دوستی کدام است ؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !
من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند ،
به همین سادگی !
میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟
اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی ،
بعد برگرده بگه : مگه من ازت خواستم !
می گویند آخر خنده گریه است
بهانه ای برایم جور کن که بخندم
بغض بدی در گلو دارم..
خاطرم نیست تو از نسل بارانی...
یا که از نسل نسیم....
هرچه هستی گذرا نیست هوایت، بودنت...
فقط آهسته بگو:
"با دلم می مانی؟؟"
به تو گفتم منو عاشق نکن ديوونه ميشم
منو از خونه آواره نکن بي خونه ميشم
به تو گفتم!!! نگفتم؟!!!
خطر کردي نترسيدي منو دلداده کردي
تو کردي هرچي با اين ساکته افتاده کردي
ديگه از کوچهء من راهه برگشتن نداري
منم دوست و منم دشمن کسي جز من نداري
به تو گفتم!!! نگفتم؟!!!
نگفتم دل من بي اعتباره
اگه عاشق بشه پروا نداره
نمي فهمه خطر اين مرغ بيدل
قفس ميشکنه ميره تا ستاره
به تو گفتم!!! نگفتم؟!!!
به تو گفتم اگه مستم کني مثل پرنده
ديگه از من نپرس مستيه عاشق چون و چنده
چنان دلسوخته ميزنم به اسمت زير آواز
که آوازهء من راهه فرارتو ببنده
به تو گفتم!!!
نگفتم؟!!!
سرد است اما
سرما نمی خورم
تو نگران نباش
کلاهی که سرم گذاشتی
تا گردنم را پوشانده است
میخواهم راحت باشم....
بی جسارت و بی خجالت...
در جواب چه خبرها؟؟
چشمانم را ببندم و بگویم
ناخوشی.................
کاش میدانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته....
آن وقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که....
بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم
.
. . . دلم نه عشق میخواهد نه احساس قشنگ . . .
. . . نه ادعاهای بزگ نه بزرگهای پر ادعا . . .
. . . دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد . . .
. . . و بعد پشیمان نشد . . .