دفتر عشق

آسمون به ماه میگه:عشق یعنی چه؟

ماه میگه:یعنی بودن در آغوش تو،

 ماه میگه:تو بگو عشق یعنی چه؟

آسمون میگه: "انتظاردیدن تو".

 

 

آدما از آدما زود سیر میشن

آدما از عشق هم دلگیر میشن

آدما رو عشقشون پا میذارن

آدما ، آدم  و تنها  می ذارن

 

گر از عشق ميشه قصه نوشت ميشه از عشق تو گفت...

 

 

 

 


ميشه از عشق تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد...


آره از عشق تو ديونگي هم عالميه...

[ 30 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 12:31 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

چه نویسم؟

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

[ 30 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 12:25 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

عکس عاشقانه و بسیار زیبا ( فانتزی )

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست

گفتم که مرا دوست نداری گله‌ای نیست

رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله‌ای نیست

[ 30 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 12:24 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

تنهـــا گرگـــــها نيستند كه لـبـــاس ميشــــ ميپوشند


گاهــــي پرســـــتوها هم لباس مـــــرغ عشقــــــ برتن ميكند

عاشـــــق كــــه شدی كـــــوچ ميكنند...


[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:47 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

 

خیلی وقتا بهم گفتن چرا میخندی

بگو ما هم بخندیم ...

اما هرگز نگفتن چرا غصه میخوری...

بگو ما هم بخوریم ...!

[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:46 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

تو باعث شدی یه چیزو بفهمم،

بفهمم عشق چیه؟... عاشق کیه؟

بفهمم دلم کجاست.. 

بفهمم وقتی کسی عاشق می شه چه حالی داره

بفهمم درد عشق چیه؟.. 

حالا می دونم...

می دونم عشق یعنی:

عشق یعنی تشنگی، یعنی نیاز

عشق یعنی التماس،عشق یعنی آرزو، 

عشق یعنی خواستن و تلاش برای بدست آوردن ، 

عشق یعنی دویدن با شور و رسیدن به مستی...

من ایمان دارم که  فاصله ها روزی خواهد شکست، 

و من دستم را در این روزهای دشوار دلتنگی به دست تو خواهم داد

وباهم لبخند را تجربه خواهیم کرد

[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:45 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]


عشــــ♥ــــق یــ ـعنـﮯ:

وقــتـﮯ ازت پـ ــرسیــבטּ چــﮧ نســبتـﮯ بـ ــا خانم בارﮮ?؟

سـ ـرت رو بـالـآ بــگیرﮮ و شجــاعانـﮧ بگـﮯ عشقمه

مـ ــیفهمـﮯ?؟

[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:45 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

دل



ببـــیــــــن ..

این اسمش دلــــــه !

اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی ..

اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه

میشد مغــــــــز !

دلـــــه ..

نمی فهمــــــه … !

خواستم اطلاع بدم…


[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:44 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

سیگار


اطاقم بوی سیگار میدهد
ماشینم بوی سیگار میدهد
تنم
لباسم
خیابان هم بوی سیگار میدهد....
... دفتر کارم
تمام ملودی های گیتارم
دفتر شعرم
حتی قهوه های دو نفره ی فرانسوی هم بوی سیگار می دهد
از زمستان سال پیش
تمام لحظه های من
که بوی تو را میداد
فقط بوی سیگار میدهد...!!!

[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:42 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

عشق

عشق مثل گنجیشک می مونه...

اگر سفت بگیریش میمیره...

اگر شل بگیریش پرمیگیره میره...

باید جوری تو دستات بگیری که خوابش ببره...!

 

[ 15 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:40 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

باران

دمش گرم !

باران را میگویم, به شانه ام زد.گفت:

خسته شدی.....

تو امروز استراحت کن

من به جایت میبارم

128897251048.jpg

[ 12 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 8:35 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

بوسه عشق

بوسه یعنی لذت دلدادگی

لذت از شب ,لذت از دیوانگی

بوسه آغازی برای ما شدن

لحظه ای با دلبری تنها شدن

بوسه آتش میزند برجسم و جان

بوسه یعنی عشق من با من بمان

 

[ 12 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 8:24 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

رسم روزگار

آدما دو بــــار میمیــــرن

اول وقتی اجــــل میاد سراغــــشون

و دوم وقتی که تنهــــا تکیـــه گاهشون پشتــشون رو خــــالی میکنه

اولی حقــــه و دومی رسم روزگـــــاره….

[ 5 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 6:7 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

تنهایی

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم

تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست

تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند

اما از روزی که با تو آشنا شدم

از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام

از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم

از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم

از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.

از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.

از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام

همیشه… همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم

و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار…

[ 5 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 6:6 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

از چه بنویسم

از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

 

[ 5 / 12 / 1391برچسب:, ] [ 5:58 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]